جدول جو
جدول جو

معنی بریم وند - جستجوی لغت در جدول جو

بریم وند
(بِ وَ)
دهی است از دهستان خالصۀ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه. سکنۀ آن 170 تن. آب آن از چاه و قروسو و محصول آن غلات و حبوب دیمی و لبنیات است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 5) ، مسخره،
{{اسم خاص}} کنایه از برج حمل که خانه زحل است. (آنندراج) (غیاث اللغات). ابوریحان در التفهیم گوید: و آن فروتر که از پس اوست (پس عیوق) بز و آن دو که از پس بزند بزغالگان. (التفهیم)
دهی است از دهستان دروفرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه. سکنۀ آن 165 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و حبوب و لبنیات است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ)
دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد. جلگه و سردسیر است. 220 تن سکنه دارد. ساکنین از طایفۀ جوادی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(غَ وَ)
تیره ای از طایفۀ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76)
لغت نامه دهخدا
(بُ وَ)
دهی از دهستان نورعلی است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 140 تن سکنه دارد. ساکنین از طایفۀ جوادی می باشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6) ، تعهد اهالی هر ده مبنی بر آماده کردن عده سرباز برای حکومت.
بنیچه ظاهراً از کلمه بن بمعنی ریشه اخذ شده و بمعنی اساسنامه و در اصطلاح مالیۀ سابق عبارت ازصورت تقسیم مالیات هر ده بر آب و خاک آن ده است که سهم هر جریب زمین یا ساعت آب یعنی واحد مالیاتی را معین و بدهی هر ملک را از کل مبلغ مالیات مشخص نماید. برای این که قشونگیری هم مثل مالیات بر پایۀ اساسی مستقر شود، بنیچۀ مالیاتی را مأخذ دادن سرباز هم مقرر داشتند. خرج سفر سرباز تا محل اردوگاه و فرستادن کمک خرج برای سرباز و پادارنه دادن به خانواده در مدت بودن او در سر خدمت، بر عهدۀ صاحب بنیچه (مالک) بود. دولت هم جیرۀ جنسی و مواجب نقدی در ششماهۀ مدت خدمت به او می پرداخت که در ششماهۀ مرخصی خانه نصف میشد. حقوق شش ماهۀ مرخصی خانه این افواج به اسم شش ماهه محلی در دستورالعمل (بودجه) هر ولایت بخرج می آمد. هر سال موقع نوشتن دستورالعمل هر ولایت معین میکردند که هر ولایتی چند فوج ساخلو (پادگان) لازم دارد تامصارف ششماهۀ سرخدمت آنها در دستورالعمل ولایت پیش بینی شود. (فرهنگ فارسی معین).
- صاحب بنیچه، کسی که مجاز به وصول مالیات بنیچه بود. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بیرون از خانه، حیاط، داخل شدن و خارج گشتن از خانه به صورت
فرهنگ گویش مازندرانی
بیرون از خانه، اسبی که در خرمن گاه در مدار بیرونی خرمن می
فرهنگ گویش مازندرانی